share 1605 بازدید
اعجاز قرآن در سنت‌های اجتماعی

جواد ایروانی
سید ابوالقاسم حسینی زیدی

چکیده

در این نوشتار، پس از بیان و بررسی مفاهیم اعجاز اجتماعی، سنّت و قانون، اهمیّت شناخت سنّت‌های اجتماعی و ویژگی‌های قوانین جامعه‌شناختی در قرآن بیان گردیده و در پایان، موارد و مصادیق اعجاز اجتماعی قرآن در زمینه قوانین و سنن اجتماعی مورد دقت قرار گرفته است. سنّت برادر بودن مؤمنان با همدیگر، اصل عدالت (هدف اصلی بعثت انبیاء)، سنّت فراگیری آثار اعمال، سنّت ظهور و سقوط امّت‌ها، سنّت ارسال رسل، سنّت پیروزی حق بر باطل، سنّت مجازات، سنّت مهلت دادن، سنّت عبرت‌آموزی از اهمّ مصادیق سنن اجتماعی است که قرآن کریم به آنها اشاره نموده است. در تمام این موارد دست‌کم می‌توان گفت: تمام این ویژگی‌ها، به طور مجموعی، قبل از اسلام و نزول قرآن وجود نداشته است؛ لذا می‌توان از این حیث، اعجاز اجتماعی قرآن را در عرصه ارائه قوانین اجتماعی به اثبات رساند.

واژگان کلیدی:

قرآن، جامعه، اعجاز اجتماعی، جامعه‌شناسی، سنت‌های اجتماعی، قوانین اجتماعی.

مقدمه

خداوند هنگامي که حکمت خود را بر زمين گسترانيد سعادت دنيوي و اخروي انسان را در قالب کتابي نازل ساخت که آن را قرآن ناميد؛ اين هدايت‌نامه بزرگ الهي، جامع تمام نيازهاي بشري بوده و مربوط به همه ادوار و عصرهاست و تمامي انسان‌ها را شامل می‌شود. احکام و عبادات، قوانين، فضايل و آداب و قوانين سياسي، مدني، اجتماعي و اقتصادي همگي در قرآن جمع شده است.
از لحن و بیان قرآن در آیه «وَ إِنْ كُنْتُمْ في‌ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‌ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» (بقره/23)؛ «و اگر از آنچه بر بنده خود (پیامبر) فرو فرستادیم، در تردید هستید، پس اگر راست می‌گویید سوره‌ای همانندش بیاورید». معلوم می‌شود که وجوه اعجاز محدود به زمینه‌ای خاص نیست، بلکه آیات متعدد در هر قسمتی به جنبه‌ای از این اعجاز اشاره دارند.
یکی از جنبه‌های علمی اعجاز قرآن، بعد اجتماعی آن است. اعجاز اجتماعی قرآن را به لحاظ مفهومی بایست در ساختار قرآنی‌اش تعریف نمود؛ ساختاری که شامل مباحث و اصولی می‌شود که به طور عمده ناظر به حیات اجتماعی انسان در گذشته، حال و آینده است و اساساً با توجه به کاربست آن در دو بعد نظر و عمل، سعادت انسانی تأمین و تنها با پیمودن چنین مسیری بهشت دست یافتنی و عاقبت بشر ترسیمی عادلانه و معقول می‌یابد. زمانی این بعد از اعجاز قرآن بیشتر خود نمایی می‌کند که برنامه‌هایی را که تاکنون بشر برای سعادت خود داشته، مرور و نتیجه پیشنهادات او را مورد توجه قرار دهیم. یک نمونه بارز آن جامعه‌شناسی است که با ادعای کشف قوانین حاکم بر رفتار اجتماعی، توانسته است به نوعی علت‌یابی و کارکردشناسی یا معانی رفتار بشر را فهم کند؛ قوانینی که نه تنها گره‌ای از مشکلات و مسائل جامعه بشری نگشوده، بلکه حتی در کانون شکل‌گیری خود و در دیگر جاها او را بیش از پیش گرفتار ساخته و نمونه‌ای از جاهلیت ثانی را خلق کرده که بشریت را به نظاره آن کشانده است. (مجله قرآن و علم، 81).

مفهوم‌شناسی

اعجاز از ماده «عجز» است که در اصل نقیض «حزم» (محکم بستن طناب) (ابن منظور، 5/369) به معنای ضعف و ناتوانی است (فراهیدی، 1/215)، اما در اصطلاح عبارت است از امر خارق‌العاده‌ای که مقرون به تحدّی (مبارزطلبی) و سالم از معارضه باشد. (سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، 2/311). البته برای ارائه تعریفی دقیق و کامل‌تر، قیود دیگری نیز به این تعریف اضافه کرده‌اند، از جمله اینکه معجزه باید به دست انبیای الهی انجام گیرد، همراه با تحدی و هماورد طلبی باشد، به عنوان شاهد بر صدق ادعای نبوت باشد (معرفت، التمهید فی علوم القرآن، 4/23؛ خویی، البیان فی تفسیر القرآن، 35).

مفهوم اعجاز اجتماعی قرآن

تفسیر اجتماعی در قرون اخیر با حرکت سیدجمال‌الدین اسدآبادی در مصر با نگاهی نو به تعالیم قرآن و اسلام شکل گرفت و شاگرد او، محمد عبده، این نهضت را در گرایش تفسیر اجتماعی متبلور ساخت و پس از او، چنین گرایشی در تفاسیر دیگری همچون المنار، تفسیر المراغی، فی ‌ظلال‌ القرآن، محاسن ‌التأویل، المیزان، نمونه، پرتوی از قرآن، الکاشف و من وحی‌القرآن دنبال شد (رضایی اصفهانی، منطق تفسیر قرآن 2/348-347).
اعجاز اجتماعی قرآن به این معناست که قرآن در زمینه‌های اجتماعی نظریه‌ها و دیدگاه‌هایی را مطرح کرده که قبل از قرآن سابقه نداشته و با عقل و فنون آن زمان قابل دستیابی نبوده و بعد از مدت‌ها به این مطالب و لطایف قرآن پی برده شده است.
طبق نظر اسلام، جامعه انسانی همچون سایر مخلوقات الهی تحت سنن و قوانین معینی به حیات خویش ادامه می‌دهد. در اهیمت شناخت این «سنن» و خصوصیات آن، جای هیچ‌گونه شکی نیست. از آنجا که جامعه ما یک جامعه اسلامی است و در جهت رسیدن به مدینه فاضله اسلام در حرکت می‌باشد، شناختن این سنّت‌ها، واجب است؛ چه با شناخت این سنن و قوانین است که جامعه اسلامی می‌تواند راه صلاح را از فساد تشخیص بدهد و به هدف والای خود که همان آرمان‌های اسلامی در زندگی اجتماعی است، نایل آید. آیات و روایات متعددی در این زمینه وجود دارد. علاوه بر این نصوص، دلایل عقلی نیز حکم بر وجود قانون در زندگی اجتماعی می‌کند. واژه خاصی که در متون اسلامی برای قانونمندی جامعه به کار می‌رود، «سنّت» است. برخی از سنن الهی در قرآن کریم با همین لفظ مشخص شده‌اند، ولی آیاتی نیز وجود دارد که اگرچه این واژه در آنها به کار نرفته، ولی نوعی از سنن الهی در آنها مدنظر است؛ بنابراین همه سنّت‌‌‌ها در قرآن منصوص نيست، بلکه بخش قابل توجهي از آنها استنباطي است. استنباطي بودن سنّت‌‌‌ها اقتضا دارد که محقق با مطالعه الگومند و با کنار هم قراردادن منطقي آيات، قوانين مطوي در آيات را فهم و در اختيار علاقمندان معارف قرآني قرار دهد.
تأکيدات و توجهات مکرر قرآن کريم به حاکميت سنن بر جامعه و تاريخ و سرگذشت جوامع و تمثيلات متعدد آن، بيان قصص متعدد و گاه تکرار برخي سرگذشت‌ها و تصريحات فراوان به عبرت‌گيري از اين سرگذشت‌ها، بيانگر بیانی اعجازگونه در همانندی قوانين جامعه‌شناختي حاکم بر جوامع و سنن اجتماعي مد نظر قرآن کريم است. سرنوشت مشترک داشتن و از طرفي وجود مشترکات فراوان در بين ملل و جوامع و در نتيجه اعتقاد به وجود اشتراک جوامع در قوانين جامعه‌شناسي، دليلي روشن بر همانندی سنن مورد نظر قرآن‌کريم و قوانين‌ جامعه‌شناختي است.

رویکردهای اعجاز اجتماعی قرآن

اعجاز اجتماعی قرآن از سه جهت قابل طرح است:
1. بیان گزاره‌های قوانین اجتماعی برتر قرآن؛
2. نقش قرآن در تحوّل اجتماعی جامعه عرب جاهلی؛
3. تبیین نظام اجتماعی برتر قرآن.
در این نوشتار، تنها به بُعد نظریه‌ها و قوانین و سنن قرآن در زمینه اجتماعی پرداخته شده است؛ و نقش اعجازآمیز قرآن در تأثیر بر جامعه آن زمان و همچنین نظام اجتماعی برتر قرآن و نهادهای اجتماعی همچون خانواده و... مورد بررسی قرار نگرفته است.
نظریه‌ها و سنن و قوانینی که در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته، در حدّ ادعای اعجاز قرآن است و حداقل به عنوان نظریه‌پردازی‌های قرآن مطرح است؛ هر چند که در برخی از این موارد اعجاز قرآن ثابت شده است.

مفهوم قانون و سنّت در قرآن و جامعه‌شناسی

«قانون» کلمه‌ای یونانی و به معنای خط‌کش است (زبیدی، تاج العروس، 18/466) و در اصطلاح حقوق، عبارت است از: قضیه کلیه‌ای که یک رشته جزئیات را بیان می‌کند (جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، 517). در جامعه‌شناسی هم می‌توان قانون را قواعد هنجاری متعارفی دانست که در قالب قاعده‌های مجاز و موجه و مورد تأیید اعضای جامعه، هدایت کننده کردارهای اجتماعی در یک جامعه هستند.
«سنّت» واژه‌ای است که در لغت به معناي روش، راه، طريقه، طبيعت، سيره و شريعت آمده است (طریحی، مجمع البحرین، 2/436). اين اصطلاح در علوم گوناگون به معاني مختلفي به کار رفته است. سنّت در علوم اجتماعي به معناي رفتاري است که همواره وجود داشته و بر اثر ممارست‌هاي طولاني در افراد ريشه دوانيده باشد (وبر، مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی، 99). مفهوم «سنّت» در کاربرد ديني و قرآني‌، ‌به معناي ضوابط موجود در رفتار الهي و روش‌هاي تدبير امور عالم از سوي خداوند است (مصباح يزدی، جامع و تاریخ از دیدگاه قرآن، 425).
از مجموع آيات قرآن کریم به خوبی استفاده می‌شود که منظور از «سنّت» قوانين ثابت و اساسی «تکوينی» يا «تشريعی» الهی است که هرگز دگرگونی در آن روی نمی‌دهد، و به تعبير ديگر، خداوند در عالم تکوين و تشريع اصول و قوانينی دارد که همانند قوانين اساسی مرسوم در ميان مردم جهان دستخوش دگرگونی و تغيير نمی‌شود. اين قوانين هم بر اقوام گذشته حاکم بوده است و هم بر اقوام امروز و آينده حکومت خواهد کرد (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 17/437).

اهميّت شناخت سنّت‌هاي اجتماعي

شناخت سنت‌های اجتماعی از چند نظر دارای اهمیت است. برخی از موارد بدین شرح است:
1. خداوند سرنوشت و حالات انسان‌ها را شبيه به هم قرار داده، وقتي ما سرنوشت و حالات ملت‌هاي قبل از خود را بدانيم، به احوال و سرنوشت خويش نيز پي می‌بریم.
2. بيان سنّت‌هاي اجتماعي ما را از دو فکر غلط افـراط و تفريط برحذر می‌دارد تا ما فکر نکنيم که تسليم محض قضا و قدر هستيم و نمي‌توانيم سرنوشت خويش را تغيير دهيم و همچنين فکر نکنيم که آزاد مطلق هستيم؛ بنابراين با شناخت سنّت‌هاي اجتماعي مي‌توانيم براي آينده خود و جامعه خود برنامه‌ريزي درست نمایيم؛ زيرا سرنوشت همه انسان‌ها يکسان است.
3. هدف اصلي مباحث جامعه‌شناختي، شناخت علل، عوامل، آثار و پيامدهاي پديده‌ها و رخدادهايی است که در حاشيه زندگي اجتماعي افراد به وقوع مي‌پيوندد. با شناسايي علل و آثار آنها، امکان پيش‌بيني، پيشگيري و تحت کنترل قراردادن رخدادها، و حوادث و مسائل اجتماعي فراهم می‌شود. بررسي سنّت‌هاي اجتماعي ما را قادر مي‌سازد تا قوانين و نظام حاکم بر رخدادهاي اجتماعي را کشف کرده، با شناخت روابط پديده‌ها و رخدادهاي اجتماعي روند آنها را پيش‌بيني ‌کنيم.
4. آيات قرآن کريم تصريح دارد که هدف از ذکر سنّت، اصلاح و هدايت جامعه است: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ * هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ» (آل‌عمران/137-138) اين مسأله به خوبي بيان گرديده است. در اين دو آيه، ضمن توجه به سنّت الهي، سير در سنّت‌ها زمينه‌ساز اصلاح و هدايت انسان‌ها بيان شده است؛ بنابراین، شناخت سنّت‌ها و قوانيني که در سايه آن، جامعه اسلامي بتواند راه صلاح را از فساد تشخيص دهد و به آرمان‌هاي اسلامي در زندگي اجتماعي نزديک گردد، یکی دیگر از اهداف مطالعه سنّت‌هاست (حامد مقدم، سنت‌های اجتماعی در قرآن کریم، 27).

ويژگي‌هاي قوانين و سنّت‌های جامعه‌شناختي در قرآن

قوانین و سنّت‌های الهی دارای ویژگی‌های خاصی است. برخی از ویژگی‌ها بدین قرار است:

1. عمومیت داشتن

قرآن کريم با پافشاري فراوان بر روي اين قوانين و کليّت و عموميت آنها اساساً به اين قوانين جنبه علمي داده و در افراد، احساسي عميق و ژرف را برمي‌انگيزد تا مسائل اجتماعي خود و تاريخ آن را با بصيرت و آگاهي دنبال کنند و با همين آگاهي آنها را بپذيرند؛ از این‌رو مي‌فرماید: «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْويلاً» (اسراء/77) «(این) روش فرستادگان ماست که پیش از تو فرستادیم؛ و هیچ تغییری برای روش (و قانون) ما نخواهی یافت». اين آیه و آيات دیگر (انعام/34؛ احزاب/62) ما را به خصوصيت استمرار و کليّت قوانين جامعه شناختي واقف مي‌سازد و به آن نيز جنبه‌اي علمي مي‌دهد.
قرآن همچنین در آياتي ديگر، کساني را که سعي دارند به نوعي خود را از اين قانون مستثنا کنند، مذمت نموده است: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَريبٌ» (بقره/214) «آیا پنداشتید که داخل بهشت می‌شوید، حال آنکه هنوز مثل (حوادث) کسانی که قبل از شما درگذشته‌اند به شما نرسیده است؟ به آنان سختی (زندگی) و زیان (جسمی) رسید؛ و [چنان] متزلزل شدند که حتی فرستاده [خدا] و کسانی که با او ایمان آورده بودند، می‌گفتند: «یاری خدا کی خواهد آمد؟!» آگاه باشید که یاری خدا نزدیک است!».
 

2. عدم تبدیل و تحویل‌پذیری

«فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلاً» (فاطر/43)؛ «و برای روش (و قانون) خدا هیچ جایگزینی نخواهی یافت و برای روش (و قانون) خدا هیچ دگرگونی نخواهی یافت». طبق این آیه، نوسان و دگرگونی سنّت‌ها درباره کسی تصور می‌شود که آگاهی محدودی دارد و با گذشت زمان به مسائلی واقف می‌شود که او را از سنّت ديرينه‌اش باز می‌دارد يا درباره کسی است که آگاه است، اما روی ميزان حکمت و عدالت رفتار نمی‌کند و تمايلات خاصی بر فکر او حاکم است، ولی پروردگاری که از همه اين امور منزه و پاک می‌باشد، سنّتش درباره آيندگان همان است که در باره پيشينيان بوده است. سنّت‌هايش ثابت و تغييرناپذير است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 18/296).

3. الهی بودن

الهي بودن قوانين از اختصاصات قانونمندي جامعه در قرآن کريم است. برخلاف آنچه در انديشه‌هاي کلاسيک و رسمي جامعه‌شناسي مطرح است و معمولاً به دليل سکولار بودن اين نوع از مطالعات، قوانين در هر ساحت و با هر گستره‌اي عموماً داراي منشأ و خاستگاه اجتماعي است و وراي آن، اعتقادي به تأثير عوامل متافيزيک به خصوص در حوزه قوانين حاکم بر جامعه وجود ندارد؛ ليکن در نگاه قرآن کريم چنین قوانينی به آسانی به خداوند نسبت داده شده است؛ از این‌رو، در شانزده مورد که در قرآن کريم واژه سنّت و سنن به کار رفته است، يا به طور مستقيم منتسب به خداست (احزاب/38 و 62؛ غافر/85؛ فتح/23) یا به طور غير مستقيم به خداوند منتسب است. این کاربرد در گروه اول ناظر به سنّت‌گزار و در گروه دوم به محل اجراي سنن، جوامع و حکومت‌ها مربوط است.

4. آزاد و مختار بودن انسان‌ها

قرآن بسياري از رخدادها را به خواست و نحوه عملکرد انسان‌ها مربوط مي‌سازد. مقتضاي عبرت و سير و نظر که در آيات تأکيد شده است نيز مختار بودن انسان در قبال سنن است (ر.ک: صدر، سنت‌های تاریخ در قرآن، 136). وجود سنن الهی به معنای وجود جبر و نبودن اختیار نیست. ادعای وجود سنّت‌های الهی در زندگی اجتماعی ممکن است موجب بروز این شبهه شود که انسان موجودی بدون اختیار و مجبور است. برای رفع این شبهه یا وجود آن و روشن شدن جایگاه جبر و اختیار در زندگی انسان، متفکران اسلامی مباحث مفصلی را بیان داشته‌اند. فلاسفه و متکلمان نیز نظرهای مشروح و متفاوتی در این زمینه ابراز داشته‌اند که به صورت «امر بین الامرین» مقبول امامیه قرار گرفته است (ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، 2/198).
قرآن کریم نیز به این ویژگی اشاره کرده است:
ـ «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم» ( رعد/11)؛ «خدا آن (سرنوشتی) که در قومی است را تغییر نمی‌دهد تا اینکه آنچه را در خودشان است، تغییر دهند». طبق این آیه، ایجاد هر نوع تغییری در احوال جوامع و امت‌ها به‌ تغییری بستگی دارد که مردم آن جوامع در احوال فردی خویش به وجود بیاورند. زمینه ایجاد سعادت و شقاوت، نعمت و نقمت، نجات و هلاکت مردم جوامع مختلف را خود آن مردم به وجود می‌آورند.
ـ «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ» (روم/41)؛ «تا (سزای) بعضی از آنچه انجام داده‌اند را به آنان بچشاند؛ باشد که آنان بازگردند».
ـ «لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ» (نحل/36)؛ «و به یقین، در هر امتی فرستاده‌ای برانگیختیم (تا بگوید) که خدا را بپرستید؛ و از طغیان‌گر(ان و بت‌ها) دوری کنید؛ پس، برخی از آنان کسانی هستند که خدا (آنها را) راهنمایی کرده و برخی از آنان کسانی هستند که گمراهی بر آن(ان) ثابت گردیده است؛ پس در زمین گردش کنید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است». طبق این آیه یکی از سنن الهی سنّت ارسال رسل از طرف خداوند متعال برای هر امتی است خداوند به منظور هدایت هر امتی پیامبری فرستاده است تا آن امت را هدایت کند و پس از بعثت پیامبر است که برخی از مردم هدایت می‌شوند و گروهی به راه ضلات می‌روند؛ بنابراین، خداوند امکان هدایت مردم را فراهم ساخته و این خود مردم هستند که پس از اتمام حجت راه صواب یا ناصواب را اختیار می‌کنند.
بر اساس آیاتی که گذشت، مشخص می‌شود که انسان‌ها در زندگی خود مجبور نبوده‌اند، بلکه دارای نوعی اختیار هستند و نسبت به کارهای خود مسئول می‌باشند و وجود سنن الهی به معنای وجود قوانین و مقرّرات جبر مآبانه‌ای نیست که انسان‌ها نتوانند از آنها به هیچ وجه تخلف کرده و کاملاً مطیع و فرمانبردار آنها باشند. انسان می‌تواند براساس سنن الهی با همان سنّت‌های حقّه الهی مخالفت کرده، به‌طور موقّت هم که شده امیال و هواهای نفسانی خود را اطاعت کند.

مصادیق قوانین جامعه‌شناختی در قرآن

قوانيني که قرآن بيان می‌دارد، محصور به هيچ عصر و زمانی نیست و براي اداره جهان امروز نيز کافي است. در ادامه به برخی از این قوانین و سنن اشاره می‌کنیم:

1. سنّت برادر بودن مؤمنان با همدیگر

قرآن اخوت و برادري را به عنوان اصلي‌ترين مسأله‌اي که در پيوند اجتماعي انسان‌ها مطرح است، بيان مي‌دارد «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» (حجرات/10)؛ «مؤمنان فقط برادران یکدیگرند؛ پس میان دو برادرتان (هنگامی که اختلاف کردند) صلح برقرار کنید».
جمله «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» يکی از شعارهای اساسی و ريشه‌دار اسلامی است؛ شعاری بسيار گيرا، عميق، مؤثر و پر معنی.
اسلام سطح پيوند علایق دوستی مسلمانان را به قدری بالا برده که به صورت نزديک‌ترين پيوند میان دو انسان با يکديگر، آن هم پيوندی بر اساس مساوات و برابری یعنی بسان علاقه دو برادر نسبت به يکديگر مطرح می‌کند. روی اين اصل مهم اسلامی، مسلمانان از هر نژاد و هر قبيل و از هر زبان و در هر سن و سالی، با يکديگر احساس عميق برادری می‌کنند؛ هر چند يکی در شرق جهان زندگی کند و ديگری در غرب. به تعبيری ديگر، اسلام تمام مسلمان‌ها را به حکم يک خانواده می‌داند و همه را خواهر و برادر يکديگر خطاب کرده، نه تنها در لفظ و در شعار که در عمل و تعهدهای متقابل نيز همه خواهر و برادرند.
در روايات اسلامی نيز روی اين مسأله تاکيد فراوان شده و جنبه‌های عملی آن ارائه گرديده است. برای نمونه، یک حديث پر محتوا را از نظر می‌گذرانيم. امام صادق(ع) می‌فرمايد: «المؤمن اخو المؤمن کالجسد الواحد. اذا اشتکی شيئاً منه وجد الم ذلک فی سائر جسده و ارواحهما من روح واحده؛ مؤمن برادر مؤمن است و هر دو به منزله اعضای يک پيکرند. اگر عضوی از آن به درد آيد، ديگر عضوها درد آن را احساس می‌کنند و ارواح آن دو از روح واحدی گرفته شده‌اند» (کلینی، الاصول من الکافی، 2/166؛ حویزی، نورالثقلین، 5/86).
حال سؤال این است چرا اسلام کلمه اخوّت و برادری را برای بيان اندازه علاقه ميان فرزندان خود برگزيد؟ و سپس چرا اين حالت را به ايمان نسبت داد؟
در پاسخ باید گفت: در آن حال که فرهنگ غربی کلمه «هموطن» را برای بيان علاقه موجود ميان مردمان خود برگزيده است که از تقديس زمين و ارتباط مردمان به آن حکایت دارد و به مصالح مشترکی مربوط می‌شود که گروهی از افراد بشر با يکديگر دارند، و فرهنگ شرقی کلمه «رفيق» را برگزيده و به نقش جريان مبارزه در پيوندهای اجتماعی خود نظر داشته، اسلام برای ما ]مؤمنان جامعه[ کلمه «اخ» و «برادر» را برگزيده است تا از اين مطلب آگاه باشيم که صله و پيوند ما به يکديگر مادّی و بر اساس ارزش نهادن بر زمين و مصالح نيست؛ به همان گونه که به حالت همراهی و رفاقت در سفر اختصاص ندارد، بلکه اصولی و برخاسته از رابطه هر يک از ما با دين خودش است تا چنان شود که دين همچون پدری شود که اصل و ريشه وجود است. لذا هر چه ارتباط ما با اصل نيرومندتر و شديدتر شود، ارتباط ميان خودمان با يکديگر نيز قوت و شدت بيشتری می‌یابد.
وحی اخوت و برادری را به ايمان (و نه به اسلام) نسبت داده است؛ بدان سبب که اسلام تسليم محض به دين است، در صورتی که ايمان اثری در قلب است که در همه نواحی زندگی انسان تأثير دارد و آنچه مردمان را به سطح برادری ارتقا می‌دهد، تنها تصديق اساسی به دين نيست، بلکه به کار بردن آن تعاليم ارزشمند است که موانع مادی و برخاسته از مصلحتی را از ميان بردارد که مايه جدايی مردمان از يکديگر می‌شود (مدرسی، من هدی القرآن، 13/402).
علامه طباطبایی6 با اشاره به این ارتباط بین مؤمنان، این قانون را مختص به اسلام می‌داند و چنین می‌آورد: «جملهإِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ قانونی را در بين مسلمانان مؤمن تشريع می‌کند و نسبتی را برقرار می‌سازد که قبلاً برقرار نبوده است و آن نسبت برادری است که آثاری شرعی و حقوقی قانونی نيز دارد» (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 18/316).
قرآن اصل عدالت را به عنوان زيربناي همه قوانين اجتماعي پذيرفته است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید/25)؛ «به یقین فرستادگانمان را با دلیل‌های روشن (معجزه‌آسا) فرستادیم، و همراه آنان کتاب (الهی) و ترازو را فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند». اين آيه به يکی از اهداف متعدد ارسال پيامبران اشاره می‌کند. نکته جالب در جمله «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» اين است که از خودجوشی مردم سخن می‌گويد. نمی‌فرمايد: هدف اين بوده که انبيا انسان‌ها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه می‌گويد: هدف اين بوده که مردم مجری قسط و عدل باشند! آری، مهم اين است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجری عدالت گردند و اين راه را با پای خويش بپويند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 23/372).
صاحب تفسیر «من وحی القرآن» در معنا و توضیح قسط چنین می‌آورد: «هو العدل الذي ترتکز عليه سلامه الحياه الفرديه و الاجتماعيه، في ما يؤکده من خضوع الناس للخط الواحد المتوازن الذي تلتقي فيه حقوقهم جميعاً، علی أساس التشريعات التفصيليه التي تنظم لهم ذلک کله علی مستوی العلاقات و المعاملات و الأعمال و الأقوال. و قد نستطيع أن نفهم من هذا الهدف الرسالي، و هو إقامه العدل في إنزال الرسالات، أن مسأله الحکم و التشريع هي المسأله الأساس في کل دين، باعتبارها القاعده التي يتحرک فيها المنهج الذي يقوم عليه العدل في حياه الناس، فإنه لا معنی لحرکه العدل في الواقع، من دون شريعه تنظم له خطوطه، أو حکم يشرف علی إدارته و تنفيذه، و سياسه تدير أوضاعه في ساحه الصراع، و في حرکه الحکم أمام التحديات، و في سلامه الخط في أجواء الانحراف» (ر.ک: فضل الله، 22/47)

2. سنّت فراگیری آثار اعمال

يکي از احکام جامعه شناختي اين است که هرگاه عملي خاص از همه يا اکثر افراد جامعه صورت پذیرد، آثار خوب و بد آن عمل همه افراد جامعه را دامن‌گير مي‌شود. قرآن‌کريم مي‌فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (اعراف/96)؛ «و اگر (بر فرض) اهل آبادی‌ها ایمان می‌آوردند و خودنگه‌داری می‌کردند، حتماً برکاتی از آسمان و زمین بر آنان می‌گشودیم». اين آيه هرچند ناظر به اقوام پيشين مثل قوم نوح، هود و شعيب است، مفهوم گسترده‌ای دارد و منحصر به ملّت خاصی نيست و يک سنّت عمومی و قانون الهی را بيان می‌کند؛ يعنی هر ملّتی که ايمان و تقوا داشته باشد، نعمت‌های آسمان و زمين بر آن ملت سرازير می‌شود که مصداق کامل آن در دوران حضرت مهدی(عج) تحقق خواهد يافت و هر ملّتی که راه طغيان و گناه در پيش گيرد، گرفتار عواقب اعمال خويش می‌شود. (رضایی اصفهانی، تفسیر قرآن مهر، 7/176).
جمله «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا...» دلالت دارد بر اينکه بازگشایی ابواب برکت‌ها مسبب از ايمان و تقوای جمعيّت‌هاست، نه ايمان يک نفر و دو نفر از آنها، چون کفر و فسق جمعيت با ايمان و تقوای چند نفر، باز کار خود را می‌کند (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 7/201). اگر مردم قريه‌هايی که بر اثر انکار و سرکشی به هلاکت رسيدند، پيامبران ما را تصديق و از شرک و معصيت پرهيز کرده بودند، خيرات روز افزون را از آسمان و زمين به وسيله باران و گياهان و ميوه‌ها بر آنها می‌گشوديم. چنان‌که نوح(ع) به قوم خود وعده کرد که اگر ايمان بياورند، برکات آسمانی بر آنها نازل خواهد شد. برخی گويند: برکات آسمان استجابت دعاها و برکات زمين ميسر شدن حاجت‌هاست (طبرسی، مجمع البیان، 4/699).

3. سنّت ظهور و سقوط تمدن‌ها

یکی از سنن الهی این است که هر امتی دارای سرنوشت و مدت دوام مشخص و معینی است. خداوند برای هر امت، دوره‌ای را معین فرموده که پس از سپری شدن این دوره از بین خواهند رفت؛ بنابراین، طبق سنن الهی، امت‌ها به وجود می‌آیند و دورانی را با حالات مختلف از قبیل پذیرش توحید، شرک، کفر و... می‌گذرانند و دچار تحولاتی می‌شوند و از بین می‌روند. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُون»؛ (اعراف/34) «و برای هر اُمّتی، سرآمد (عمر معین) است؛ و هنگامی که سرآمد (عمر) آنان فرا رسد، هیچ ساعتی تأخیر نمی‌کنند و پیشی نمی‌گیرند». در اين آيه خداوند به يکی از قوانين آفرينش يعنی فنا و نيستی ملّت‌ها اشاره می‌کند. اين مطلب در آیات دیگری بیان شده است (يونس/49، حجر/5، نحل/61، مؤمنون/43 و سبأ/30). دقّت در این آیات نشان می‌دهد که مراد از «امة» قوم و گروه را نيز شامل می‌شود (قرشی، احسن الحدیث، 3/401)؛ يعنی ملّت‌های جهان همانند افراد، دارای مرگ و حياتند. ملّت‌هايی از صفحه روی زمين برچيده می‌شوند و به جای آنها ملّت‌های ديگری قرار می‌گيرند. لذا قانون مرگ و حيات مخصوص افراد انسان نيست، بلکه اقوام، جمعيّت‌ها و جامعه‌ها را نيز در بر می‌گيرد. با اين تفاوت که مرگ ملّت‌ها غالباً بر اثر انحراف از مسير حق و عدالت و روی آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دريای شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستی و تن‌پروری است.
هنگامی که ملت‌های جهان در چنين مسيرهايی گام بگذارند، و از قوانين مسلم آفرينش منحرف گردند، سرمايه‌های هستی خود را يکی پس از ديگری از دست خواهند داد و سرانجام سقوط می‌کنند. بررسی فنای تمدّن‌هايی همچون تمدن بابل فراعنه مصر، قوم سبأ، کلدانيان، آشوريان، مسلمانان اندلس و امثال آنها، اين حقيقت را نشان می‌دهد که در لحظه فرا رسيدن فرمان نابودی که بر اثر اوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتی ساعتی نتوانستند پايه‌های لرزان حکومت‌های خويش را نگاه دارند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 6/158).
قرآن همچنین می‌فرماید «وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَديداً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً» (اسراء/58)؛ «و هیچ آبادی‌ای نیست، جز اینکه ما پیش از روز رستاخیز، هلاک کننده (ی مردم) آن یا مجازات کننده آن(ان) به عذاب شدیدی هستیم! این، در کتاب (علم الهی) نوشته شده است». غرض اين آیه، بيان سنّتی است که خدای تعالی در اقوام و ملل داشته که نخست ايشان را به سوی حق دعوت می‌کرده، آن گاه يک عده را که پذيرای دعوتش گشته و اطاعت کرده‌اند، سعادتمند و ديگران را که از در استکبار مخالفت و طغيان نمودند، عقوبت می‌نموده است؛ بنابراين، مراد از هلاک در اين آيه همان تدمير به عذاب استيصال است. چنانچه از ابومسلم مفسر نیز نقل شده، مراد از عذاب شديد، عذاب آسان‌تر است از قبيل عذاب قحطی يا گرانی که باعث جلای وطن يا خرابی عمارت‌های آن قريه شده و يا بلاها و محنت‌های ديگر است (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 13/132).

4. سنّت ارسال رسل

یکی از سنّت‌های الهی این است که خداوند متعال در میان هر امّتی پیامبری‌ برمی‌انگیزد تا آنان را به راه راست و دین حق هدایت کرده و از ضلالت و گمراهی برهاند. در نتیجه، عده‌ای دعوت حق را قبول کرده، هدایت می‌شوند و گروهی نیز راه گمراهی و ضلالت را می‌پیمایند. این جریان در مورد تمامی امتّ‌ها صادق بوده است و اختصاص به جامعه معینی ندارد. اجرای این سنّت در جهت اتمام حجّت خداوند بر بندگانش می‌باشد و بنابر همین سنّت است که گفته می‌شود زمین هیچ‌گاه خالی از حجّت نیست، همواره پیغمبر یا هادی دیگری وجود دارد که به امر خدا مردم را به سوی حق هدایت کند و آنان را از گمراهی برهاند.
به رغم این امر، همواره در امم و جوامع، گروه‌ها و افرادی هستند که از دین حق پیروی نکرده، به طغیان و گردنکشی می‌پردازند. این پدیده بیانگر وجود نوعی اختیار و آزادی انسان در عمل اوست و روشنگر این مطلب است که خداوند از بندگان خویش سلب اختیار نکرده است. به علاوه، این امر، به شکلی به عنایت و لطف خاص پروردگار نسبت به بندگانش منتهی می‌شود. در حقیقت، الطاف بی‌کران خداوندی است که قید ارسال رسل و اتمام حجت را قبل از عذاب و هلاکت اقوام طاغی قرار داده است: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» (یونس/47)؛ «و برای هر اُمّتی فرستاده‌ای است؛ و هنگامی که فرستاده آنان آید، بینشان به دادگری داوری می‌شود؛ در حالی که آنان مورد ستم واقع نمی‌شوند» «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»(رعد/7)؛ «و برای هر گروهی رهنمایی است».
خداوند هر فرد و قوم گمراهی را زمانی هلاک می‌کند که از قبل به آنان هشدار داده باشد، وگرنه عقوبت بدون هشدار ظلم است و ظلم در شأن خداوند نيست. «وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ»؛ (شعراء/208)؛ «و (مردم) هیچ آبادی‌ای را هلاک نکردیم، جز در حالی‌که برای آن[ها] هشداردهندگانی برای یادآوری بودند». قرآن اين حقيقت را در آيات دیگری نیز بيان کرده است (نحل/118؛ غافر/31؛ عنکبوت/40؛ نساء/40،49 و 124؛ مريم/60). (ر.ک: مراغی، تفسیر المراغی، 19/108)
این آيات چنين تذکر مي‌دهند که اوّل پيامبران را با معجزات بر آنان فرستاديم. وقتی آنها دانسته و فهميده از روی لجاجت و خودسری نصايح رسولان را نپذيرفتند و انواع و اقسام ظلم و اذيت را نسبت به آن بزرگواران روا داشتند، آن وقت مستحق عذاب گرديدند (زحیلی، التفسیر المنیر، 19/227).

5. سنّت پیروزی حق بر باطل

اراده خداوند بر پیروزی حق و شکست و نابودی باطل تعلّق گرفته است و این اراده خداوندی یکی از سنّت‌های اوست. اگرچه خداوند با عنایت به الطاف بیکران خود، تمامی بندگانش را مورد مرحمت قرار داده و به آنها نعمات مادی و مواهب خویش را اعطا نموده است، امّا اگر بندگان ناسپاسی نمایند و کفران نعمت بر جای‌ آورند، با دست خود نعمت را تبدیل به نقمت و خیر را تبدیل به شر می‌کنند. همین سنّت دلالت بر هلاکت امم و جوامع ستمگر و کافر و پیروزی امم و جوامع مؤمن و متقی دارند. قرآن در این باره می‌فرماید «كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ» (مجادله/21)؛ «خدا مقرّر داشته که قطعاً، من و فرستادگانم پیروز می‌شویم؛ [چرا] که خدا نیرومندی شکست‌ناپذیر است».
در طول تاريخ پيروزی فرستادگان الهی در چهره‌های گوناگونی نمايان شده: در عذاب‌های مختلفی همچون طوفان نوح، صاعقه قوم عاد و ثمود، زلزله‌های ويرانگر قوم لوط و... و در پيروزی در جنگ‌های مختلف، مانند غزوات بدر، حنين، فتح مکه و ساير غزوات پيامبر اسلام(ص) (آلوسی، روح المعانی، 14/228).
در جریان زمان، مقاطعی پیش می‌آید که به طور موقت، حق و طرفداران آن در اقلیت قرار می‌گیرند و باطل بر حق غلبه می‌یابد. این سنّت را خداوند در قرآن کریم بیان فرموده است: «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ * وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرينَ» (آل‌عمران/140-141)؛ «اگر (در جنگ اُحُد) به شما آسیبی رسید، پس به یقین، به آن گروه (نیز در جنگ بدر) آسیبی مثل آن رسید؛ و [ما] این روزها(ی شکست و پیروزی) را در میان مردم [دست به دست] می‌گردانیم؛ و (این) به خاطر آن است که خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند، معلوم بدارد (و شناخته شوند) و از میان شما، گواهانی برگیرد. و خدا ستمکاران را دوست نمی‌دارد. * و تا خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند، خالص [و پاک] گرداند و کافران را [به تدریج] نابود سازد».
گاهی باطل جلوه می‌کند و گاهی حق، لکن «للباطل جولة و للحق دولة» (سمعانی، تفسیر سمعانی، 3/88) و در هر دو حالت، تمام امتحانات الهي است. «دول» بالضمّ و الفتح به معنای صرف است. بنابراین،نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ صرف مي‌کنيم بين مردم، گاهی از اين گرفته مي‌شود و به ديگری داده مي‌شود. چه بسا اغنيا که فقير شدند و چه بسا فقرا که به غنا رسيدند، چه بسا سلاطين که اسير شدند و چه بسا اسيران که به سلطنت نایل شدند، چه بسا اعزّه که ذليل شدند و چه بسا اذلّه که به عزّت رسيدند، غالب، مغلوب و مغلوب، غالب و هکذا تمام اين انقلابات و حالات مختلفه امتحانات الهي است تا مقام هر کس معلوم گردد (طیب، اطیب البیان، 3/368) اما این امر به هیچ‌وجه به معنای شکست واقعی حق و پیروزی باطل نیست، چون سنّت خداوند عکس این مطلب را افاده می‌کند.

6. سنّت مجازات ستمکاران

در راستای سنّت پیش گفته، سنّتی دیگر از سنن الهی قابل تشخیص است و آن عبارت است از خذلان و نابودی کافران و اهل ظلم و فساد؛ به بیانی دیگر، تمامی کسانی که به نحوی با پیروزی حق مقابله کرده و سدّی در راه پیشرفت اسلام به وجود آورده‌اند از قبیل:
تکذیب انبیاء، ظلم به مردم، ظلم به خود، اسراف در کفر، فساد عمومی، روابط اجتماعی مبتنی بر بی‌انصافی، طغیان در معیشت، تکذیب بعث و نشر در قیامت و ثواب و عقاب آخرت، طغیان بر خداوند، فراموشی موعظه‌های الهی و... مجازات شده‌اند.
آیاتی که بیانگر این سنّت می‌باشند، در سه دسته جای می‌گیرند:
1. آیات عام و بیانگر سنّت الهی هلاکت جوامع ظالم و کافر؛ مانند: «وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرينَ» (انبیاء/11)؛ «و چه بسیار آبادی را که (مردمش) ستمکار بودند، در هم شکستیم و بعد از آنها، قوم دیگری پدید آوردیم» «وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» (اعراف/182)؛ «و کسانی که آیات (و نشانه‌های) ما را دروغ انگاشتند، به زودی، از جایی که نمی‌دانند، به تدریج، گرفتارشان خواهیم کرد».
در این آیه، یک سنّت الهی دیگر بیان شده است و آن سنّت استدراج می‌باشد. منظور از این سنّت این است که خداوند برای کافران نعمت‌ها را پشت سر هم تجدید می‌کند تا بدین وسیله آنان با التذاذ به این نعمت‌ها از ذکر پروردگار غافل شده و خداوند آنها را مورد امتحان قرار بدهد. این غفلت آنها از یاد خدا موجب این می‌شود که اطمینان و آرامش دل‌هایشان را از دست بدهند و بیش از پیش به اضطراب درونی دچار شوند و سرانجام به عذاب سخت ملحق شوند (ر.ک: فیض کاشانی، تفسیر الصافی، 2/256).
2. آیات بیانگر هلاکت اقوام و جوامعی که پیامبران الهی را تکذیب کرده‌اند و با آنها به مقابله پرداخته‌اند؛ مانند «وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَديداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً» (طلاق/8)؛ «چه بسیار از [مردم] آبادی که از فرمان پروردگارش و فرستادگانش سرپیچی کردند و با حسابی شدید آن [ان] را مورد محاسبه قرار دادیم و با عذابی ناپسند آن [ان] را عذاب کردیم!».
در اين آيه، به سرنوشت اقوامی همچون عاد، ثمود و فرعونيان اشاره شده که از دستورات الهی سرپيچی کردند و گرفتار عذاب شديد و بی‌سابقه يا کم‌نظيری شدند و سرنوشت آنان عبرت‌آموز آيندگان شد. اکنون اين آيات به مسلمانان نيز هشدار می‌دهد که اگر از قوانين و دستورات الهی سرپيچی کنند، مشابه همان سرنوشت دردناک در انتظار آنهاست (رضایی اصفهانی، تفسیر قرآن مهر، 21/109).
3. آیات مشخص کننده افراد و گروه‌های مخالف انبیاء و ادیان الهی؛ مانند«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً» (اسراء/16)؛ «و هرگاه بخواهیم که (مردم) آبادی‌ای را هلاک کنیم، به سردمداران ثروتمندش فرمان می‌دهیم و [لی] در آنجا نافرمانی می‌کنند، پس آن گفتار (= وعده عذاب) بر آن (مردم) تحقق یابد، و آن (شهر) را کاملاً درهم می‌کوبیم».
خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بيان دستوراتش کسی را مؤاخذه و مجازات نمی‌کند، بلکه نخست به بيان فرمان‌هايش می‌پردازد. اگر مردم از در اطاعت وارد شدند و آنها را پذيرا گشتند، چه بهتر که سعادت دنيا و آخرتشان در آن است و اگر به فسق و مخالفت برخاستند و همه را زير پا گذاشتند، اينجاست که فرمان عذاب درباره آنها تحقق می‌پذيرد و به دنبال آن هلاکت است.
اگر درست در آيه دقّت کنيم، چهار مرحله مشخص برای اين برنامه بيان شده است که همه آنها با فاء تفریع به یکدیگر عطف شده‌اند:
1. مرحله اوامر (و نواهی)؛
2. مرحله فسق و مخالفت؛
3. مرحله استحقاق مجازات؛
4. مرحله هلاکت.
حال، اين سؤال پيش می‌آيد که چرا امر شدگان تنها «مترفين» هستند؟
در پاسخ اين سؤال توجه به يک نکته راه‌گشاست و آن اينکه در بسياری از جوامع (منظور جامعه‌های ناسالم است) مترفين، سردمداران اجتماعند و ديگران تابع و پيرو آنها.
به علاوه، در اين تعبير اشاره به نکته ديگری نيز هست و آن اينکه سرچشمه غالب مفاسد اجتماعی نيز ثروتمندان از خدا بی‌خبری هستند که در ناز و نعمت و عيش و هوس غرق‌اند، و هر نغمه اصلاحی و انسانی و اخلاقی در گوش آنها ناهنجار است؛ به همين دليل، هميشه در صف اول مقابله با پيامبران بوده، دعوت آنها را که به نفع عدل و داد و حمايت از مستضعفان بوده، هميشه بر ضد خود می‌ديدند؛ روی اين جهات، از آنها بالخصوص ياد شده است؛ چرا که ريشه اصلی فساد همين گروه هستند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 12/59).
بنابراین، «أمَرْنا مُتْرَفِيها» يعنی بزرگان قوم را فرمان به اطاعت می‌دهيم؛ زيرا خداوند به فسق و گناه دستور نمی‌دهد، بلکه به عدل و احسان فرمان می‌دهد. شيوه هلاک کردن خدا به اين نحو است که به اطاعت دستور می‌دهد، مرفّهان بی‌درد مخالفت می‌کنند و افراد عادی هم از آنان پيروی می‌کنند. آنگاه قهر الهی بر همگان حتمی و محقّق می‌شود و عذاب و غضب الهی فرا می‌رسد (قرائتی، تفسیر نور، 7/32).
اراده قهر خدای حکيم، بر اساس زمينه‌های گناه و خصلت‌های منفی ماست، وگرنه خداوند مهربان، بی‌جهت اراده هلاک قومی را نمی‌کند. حضرت رضا(ع) در تفسیر آیه فرموده‌اند: «اراده الهی در اين آيه، مشروط به فسق ماست» (صدوق، عیون اخبار الرضا، 2/165).

7. سنّت مهلت دادن

یکی از سنن الهی که در سنت عذاب و نابودی جوامع کفر و شرک نیز دخالت دارد، مهلت دادن به آنها تا مدتی معین و سپس هلاکت آنان است؛ یعنی سنّت الهی بدین قرار نیست که جوامع را بلافاصله پس از رواج ظلم، ستم، کفر و شرک هلاک نماید، بلکه مدّتی بنابر اراده خویش به آنان مهلت می‌دهد تا آنان را آزموده و حجت را به آنها تمام فرماید و ضمناً در همین زندگی دنیا و لذت‌جویی آنان از تنعمات مادی، آنها را به نوعی عذاب گرفتار کند. البته این سنّت یکی از مظاهر الطاف خداوندی است: «وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤاخِذُهُمْ بِما كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً» (کهف/58)؛ «و پرورگارت بسیار آمرزنده [و] صاحب رحمت است؛ اگر (بر فرض) آنان را به خاطر دستاوردشان مؤاخذه می‌کرد، حتماً در عذاب آنان شتاب می‌نمود؛ بلکه برای آنان وعده‌گاهی است که جز آن هیچ پناهگاهی نمی‌یابند».
خلاصه معنا اين است که اگر پروردگار تو می‌خواست ايشان را مؤاخذه کند، عذاب را بر آنان فوری می‌ساخت، ليکن عجله نکرد؛ چون غفور و دارای رحمت است، بلکه عذاب را برای موعدی که قرار داده و از آن به هيچ وجه گريزی ندارند، حتمی نمود. به خاطر اينکه غفور و دارای رحمت است، از فوريت آن صرف نظر فرمود؛ پس جمله «بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ...» کلمه‌ای است که به عنوان حکم صادر گفته شده نه اينکه خيال شود صرف حکايت است؛ زيرا اگر حکايت بود، جا داشت بفرمايد: «بل جعل لهم موعدا...» (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 13/334).

نتیجه

اعمالي که انسان در مسير زندگي انجام مي‌دهد، تحت نظام و قانونی است که از آن تخطي نمي‌کند و در حقيقت از يک نقطه مشخصي سرچشمه مي‌گيرد و آن اين است که انسان مي‌خواهد يک زندگي سعادتمندانه داشته باشد که در آن تا مي‌تواند کامروا بوده و به خواسته‌ها و آرزوهاي خود برسد.
قرآن کریم نه تنها قانونی بودن و سنت داشتن آفرینش را یادآوری می‌کند، برخی از سنن مخصوص را نیز معرفی می‌نماید. هیچ مردمی از بدبختی به خوشبختی نمی‌رسند مگر اینکه عوامل بدبختی را از خود دور سازند و بالعکس، یک ملت خوشبخت را خدواند بدبخت نمی‌کند مگر اینکه خودشان عوامل بدبختی را برای خویش فراهم آورند. خداوند قانون خود را عوض نمی‌کند ما باید خودمان را عوض کنیم.
قرآن در بُعد اجتماعی هم ـ علاوه بر دیگر ابعاد اعجاز ـ قوانین و سننی را به جهانیان معرفی می‌کند و ویژگی‌هایی را بیان می‌کند که قبل از آن سابقه نداشته است و دست‌کم می‌توان گفت: تمام این ویژگی‌ها با هم قبل از اسلام و قرآن وجود نداشته است؛ لذا می‌توان از آن به «اعجاز اجتماعی قرآن در عرصه قوانین اجتماعی» یاد کرد.

منابع

1. قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی (1388ش)، قم: انتشارات المصطفی.
2. ابن منظور، جمال‌الدين محمد بن مکرم (1405ق)، لسان العرب، قم: نشر أدب الحوزه.
3. آقایی، محمدرضا (1390ش)، «اعجاز اجتماعی قرآن با تأکید بر قوانین جامعه‌شناسی»، قرآن و علم، بهار و تابستان، ش8.
4. آلوسی، سید محمود (1415ق)، روح المعانی فی تفسير القرآن العظيم، تحقیق علی عبدالباری عطيه، بیروت: دارالکتب العلميه.
5. جعفری لنگرودی، محمدجعفر (1376ش)، ترمینولوژی حقوق، تهران: گنج دانش، چاپ هشتم.
6. حامد مقدم، احمد (1365ش)، «سنت‌های اجتماعی در قرآن کریم»، مشکوة، تابستان، ش11.
7. حویزی عروسی، عبد علی بن جمعه (1412ق)، نورالثقلین، تصحیح و تعلیق از سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه إسماعلیان.
8. خویی، سید ابوالقاسم (1395ق)، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، چاپ چهارم.
9. رضایی اصفهانی، محمدعلی (1378ش)، تفسیر قرآن مهر، قم: پژوهش‌های تفسیر و علوم قرآن.
10.رضایی اصفهانی، محمدعلی (1387ش)، منطق تفسیر قرآن 2، قم: جامعة المصطفی العالمیه، چاپ سوم.
11.زبیدی، سيد محمد مرتضی (1414ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقيق از علي شيري، بيروت: دار الفکر.
12.زحیلی، وهبه بن مصطفی (1418ق)، التفسير المنير فی العقيده و الشريعه و المنهج، دمشق: دار الفکر المعاصر، چاپ دوم.
13.سمعانی (1418ق)، تفسیر سمعانی،‌ تحقيق ياسر بن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم، ریاض: دارالوطن.
14.سیوطی، جلال‌الدین (1416ق)، الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق از سعید المندوب، لبنان: دارالفکر.
15.صدر، سید محمدباقر (بی‌تا)، سنّت‌های تاریخ در قرآن، ترجمه سید جمال موسوی اصفهانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
16.صدوق، محمد بن علي بن الحسين بابويه قمي (1404ق)، عیون اخبار الرضا، تصحیح و تعلیق از حسین اعلمی، بیروت: مؤسسه الأعلمي.
17.طباطبایی، سید محمدحسین (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه، چاپ پنجم.
18.طبرسی، احمد بن علي بن ابي‌طالب (1386ش)، الإحتجاج، تعلیق سيد محمدباقر خرسان، دار النعمان.
19.طبرسی، فضل بن حسن (1372ش)، مجمع البيان فی تفسير القرآن، تهران: ناصرخسرو، چاپ سوم.
20.طریحی، فخرالدین (1408ق)، مجمع البحرین، تحقیق از سید احمد حسینی، مکتب النشر الثقافه الإسلامیه، چاپ دوم.
21.طیب، سید عبدالحسین (1378ش)، اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران: انتشارات اسلام، چاپ دوم.
22.فراهیدی، خلیل بن احمد (1409ق)، العین، تحقیق دکتر مهدی مخزومي و دکتر ابراهيم سامرایی، قم: مؤسسه دارالهجرة، چاپ دوم.
23.فضل‌الله، سید محمدحسین (1419ق)، من وحی القرآن، بیروت: دار الملاک، چاپ دوم.
24.فولادوند، محمدمهدی (1415ق)، ترجمه قرآن، تهران: دار القرآن الکريم (دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامی).
25.فیض کاشانی، ملامحسن (1415ق)، تفسیر الصافی، تهران: الصدر، چاپ دوم.
26.قرائتی، محسن (1388ش)، پرتوی از نور، تهران: مرکز فرهنگی درس‌هايی از قرآن‌، چاپ دوم.
27.قرائتی، محسن (1383ش)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس‌هايی از قرآن، چاپ یازدهم.
28.قرشی،‌ سید علی‌اکبر (1377ش)، أحسن الحدیث، تهران: بنیاد بعثت، چاپ سوم.
29.کلینی، محمد بن یعقوب (1365ش)، الاصول من الکافی، تصحیح و تعلیق علی‌اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الإسلاميه، چاپ چهارم.
30.مدرّسی، سید محمدتقی (1419ق)، من هدی القرآن، تهران: دار محبی الحسين.
31.مراغی، ‌احمد بن مصطفی (بی‌تا)، تفسیر المراغی، بیروت: داراحياء التراث العربی.
32.مصباح یزدی، محمدتقی (1368ش)، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی.
33.مظفر، محمدرضا (1383ش)، اصول الفقه، قم: دارالفکر.
34.معرفت، محمدهادی (1428ق)، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسة التمهید.
35.مغنیه، محمدجواد (1424ق)، تفسیر الکاشف، تهران: دار الکتب الإسلاميه.
36.مکارم شیرازی، ناصر (1374ش)، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الإسلاميه.
37.مکي العاملی، محمد بن جمال الدين (1411ق)، اللمعه الدمشقيه، قم: دارالفکر.
38.نجفی خمینی، محمدجواد (1398ق)، تفسیر آسان، تهران: انتشارات اسلاميه.
39.وبر، ماکس (1371ش)، مفاهيم اساسی جامعه‌شناسی، ترجمه احمد صدارتی، تهران: نشر مرکز، چاپ سوم.