کارگروه مرجعیت علمی قرآن برگزار کرد
مصاحبه با حجتالاسلام والمسلمین دکتر لطفی
حضار: آقایان لطفی، طوسی، بهمنی و موسوی عبادی
زمان برگزاری: مرداد 97
حجتالاسلام دکتر لطفی: نخستین پرسش با دیدن عنوان «مرجعیت علمی قرآن» اینکه منظور از قید علمی چیست؟ چرا گفته نشده مرجعیت قرآن در علوم انسانی؟ معتقدم به قید علمی نیازی نیست و عنوان مرجعیت قرآن بر علوم انسانی یا برای علوم، کفایت میکند.
دکتر طوسی: منظور از قید علمی جداکردن حیثیت عملی نیست، بهویژه که بعضی علوم حیثیت کاربردیشان خیلی قویتر است و بعضی علوم جنبه تئوریکشان قویتر است. این قید توضیحی است، یعنی هر دو وجه را میگیرد.
حجتالاسلام بهمنی: معرفت دوگونه است: معرفت عمومی و معرفت
آکادمیک علمی. قید علمی معرفت عمومی را خارج میکند.
معرفت علمی کاملاً ضابطهمند
است. قید علمی در عنوان، به معنایsienc و نیز به معنای تمام آگاهیها نیست،
بلکه ناظر به رابطهمندی و آکادمیک بودن
است.
حجتالاسلام دکتر لطفی: دو چیز در اختیار داریم؛ 1. قرآن؛ منظومهی معرفتی، الهی وحیانی از جانب خدا که با تمام منظومههای معرفتی در دست بشر متفاوت است. 2. دانش، مانند دانش مدیریت که نظاممند شده، دیسیپلین پیداکرده و آکادمیک شده است.
وقتی گفته میشود مرجعیت قرآن، یعنی آیا قرآن میتواند برای دانش مرجع باشد؟ لازم نیست بگوییم مرجعیت علمی قرآن برای دانش مدیریت، چون اگر قید علمی، احترازی باشد، باید در کنارش مرجعیت دیگری برای دانش تصویر بکنیم، نه اینکه قسم و قسیم هر دو چیزی جدا از هم باشند، مرجعیت علمی برای علم مفهومی ندارد. پس در عبارت «مرجعیت علمی قرآن برای علوم انسانی»، باید قید علمی توضیحی باشد نه احترازی، یعنی میخواهیم علمی بحث کنیم. مثلا هنگامی که از مرجعیت قرآن برای دانش مدیریت سخن میگوییم بدین معناست که آیا قرآن میتواند برای این دانش مرجع باشد؟
پرسش: هنگامی که میخواهیم این دو را با یکدیگر بسنجیم، کدامیک میتواند برای دیگری مرجعیت داشته باشد؟ به عبارت دیگر، کدامیک بر دیگری مقدم است؟ بیتردید قرآن پیش از تولید دانش مدیریت وجود داشته است.
پرسش: آیا دانش مدیریت در شکلگیریاش از وحی و آموزههای وحیانی تأثیر پذیرفته است؟
به نظر میرسد دانش مدیریتی که در غرب شکلگرفته، از قرآن و آموزههای وحیانی، حتی کتب مقدس مسیحی و یهودی هیچ تأثیری نپذیرفته است.
پس در بحث مرجعیت قرآن نخست باید مطالعات تطبیقی انجام بگیرد، یعنی مشخص شود که مجموعه گزارهها، نظریهها، مفاهیم کلیدی و مدلها در دانش مدیریت چه نسبتی با آموزههای قرآنی دارد. مجموع آنچه که در دانش مدیریت وجود دارد به دو چیز ناظر است: 1. ماهیت، چرایی و چگونگی انسان؛ 2. ماهیت، چرایی و چگونگی سازمان.
تاکنون در دانش مدیریت ـ که اساس آن بر تجربه و پژوهش (استقرایی و میدانی) است ـ چهار دیدگاه درباره ماهیت انسان شکلگرفته است. از قبیل تعریف اقتصادی از انسان که همیشه دنبال سود و بازده است (مکتب کلاسیک تیلور) و تعریف اجتماعی از انسان (اسون بکرت و التون مایو).
قرآن ماهیت، فلسفه خلقت و غایت انسان را بیان میکند و تنها کتابی است که جامعترین تفسیر را درباره چرایی انسان ارائه میدهد و به همه ابعاد انسان توجه دارد. برخلاف فرهنگ غرب که انسان را در حیات فانی و محدود تعریف میکند. قرآن درباره نیازهای مادی انسان میگوید همه چیز را برای شما آفریدیم «مَتاعاً لَكُم» (نازعات: 33؛ عبس: 32) درباره بُعد اجتماعی انسان آیات فراوانی در قرآن هست. به بُعد عاطفی و دیگر نیازهای انسان نیز توجه دارد. تصویری که قرآن از انسان ارائه میدهد، در حوزه ماهیت، در حوزهی چرایی و غایتمداری و در حوزهی چگونگی است.
هنگامی که یافتههای دانش مدیریت را با آموزههای قرآنی مقایسه کنیم، دقیقا میبیند با هم مرتبطاند، یعنی مسائل و موضوعاتشان در مواردی بسیار، خیلی نزدیک به یکدیگر و شاید عین هم هستند. از آن طرف میبینیم آن شناختی که قرآن به ما میدهد بسیار فراختر است از دانشی که بشر با تحقیق و تجربه به آن رسیده است. اینجاست که به ضرورت مرجعیت قرآن میرسیم. رسیدن به این مطلب، مخصوص پژوهشگر مسلمان نیست، بلکه هر پژوهشگری منصف بهطور طبیعی در مقایسه این دو با هم به این نتیجه میرسد که قرآن میتواند مرجع برای علوم بشری باشد. پس با این مطالعه بهطور طبیعی روشن میشود که قرآن با این منظومهی معرفت میتواند برای دانش مدیریت مرجعیت داشته باشد. همچنین به این نکته میرسد که این یافتهها در فهم تطبیقی کاربردی این آموزهها خیلی مؤثرند که از آن به تفسیر علمی تعبیر میکنیم. مثلاً در سورهی علق، مفسران واژه «علق» را به خون بسته معنا کردهاند. معنای لغوی واژه «علق» پیوستگی و تعلق است. با توجه تأثیر یافتههای علمی در توسعه فهم واژهها و جملات قرآن، تعلق و بستگی انسان به لحاظ هستیشناسی درباره خدا، طبیعت و انسانهای دیگر از واژه «علق» بهدست میآید. با این احتمال، آیه معنای گستردهای پیدا میکند و یک آیه اجتماعی و مرتبط با دانش مدیریت میشود.
حجتالاسلام بهمنی: این نکته جای بحث دارد که آیا الزاماً یافتههای تجربی را به ساحت قرآن بردن سبب گسترش فهم میشود یا الزاماً اینگونه نیست؟ گرچه یک نظریه میگوید یافتههای مبتنی بر تجربه میتواند بر توسعه فهم قرآن اثرگذار باشند.
آنچه در مقام مقایسه بیان شد حالت اثباتی پیدا میکند نه ثبوتی. لازمهاش این است که انسان زمان نزول نمیتوانست آنها را درک کند و قرآن را بفهمد تا برایش مرجعیت علمی داشته باشد و حتی انسان امروزی با قطعنظر از مطالعات علوم روز نمیتواند از قرآن استفاده نماید.
حجتالاسلام دکتر لطفی: هرکس به اندازهی درک خودش از قرآن بهره میبرد. اینگونه نیست که همهی انسانها به تمام معارف و محتوای قرآن برسند؛ حتی بهرهای که فیلسوف یا عارف از قرآن میبرد با بهرهای که فقیه یا سیاستمدار از قرآن میبرد متفاوت است.
مبانی بنیادی و اساسی مرجعیت علمی قرآن، که از نظر عقلی و درون دینی اثباتپذیر است، عبارتند از: ۱. جاودانگی قرآن؛ ۲. جامعیت قرآن؛ (قرآن کتاب انسان است)؛ 3. تبیان بودن، هدایتگری و روشنگری قرآن (آنچه که مربوط به هدایت انسان است قطعاً باید در قرآن باشد. ساختار و محتوای قرآن الهی است. تبیانگری قرآن در حوزه ساختاری و محتوایی است). با تأمل در این سه مبنا، مرجعیت قرآن برای علوم انسانی و فراتر از آن روشن میشود.
دانش غرب از محتوای و ساختار طبیعت و عقل و تجربه، دانش مدیریت را تولید کرد. در همه دانشهای غربی نظریه سیستمها حضور دارد که آن را از زیستشناسی گرفتهاند.
دو نکته درباره تبیانگری قرآن: ۱. قرآن، محتوا و ساختار دارد، پس تبیانگری قرآن افزون بر محتوا در ساختار نیز هست. ۲. قرآن کتاب هدایت است. پس تبیانگری قرآن در امر هدایت است.
پس با تبیین آن سه مبنا (جاودانگی، جامعیت و تبیانگری) یک مبنای آکادمیک، روشمند و قابل دفاع برای مرجعیت قرآن بر علوم فراهم میشود.
دکتر طوسي: اشکال؛ دانش مدیریت با تجربه پیش
رفته و تجربه، ابطال بعد از ابطال است.
مکاتب مختلف دانش مدیریت با یکدیگر ناسازگاری دارند و ناقد همدیگرند، چطور میتوان
گفت اگر جمع آنها را در قرآن یافتیم، قرآن میتواند مرجعیت داشته باشد؟
حجتالاسلام دکتر لطفی: در دانش، مسئله و پاسخ آن و جود دارد. خواه مسئله را از تجربه
بهدست آورده باشد یا انتزاعی باشد. ما با روش استنطاق و عرضه پرسش به قرآن، پاسخ
را از قرآن بهدست میآوریم. با عرضه پرسش به قرآن، چند احتمال وجود دارد: 1. قرآن
اصل پرسش را زیر سوال ببرد، 2. پاسخی غیر از پاسخی که دانش به آن داده، بدهد، 3.
همان پاسخی که دانش داده بدهد، 4. پاسخی که دانش داده اصلاح و تکمیل کند.
پاسخی که ما از قرآن میگیریم براساس فهم خودمان از قرآن است، چنانچه آن پاسخ در عمل با مشکل مواجه شد، باید در فهم خودمان تجدیدنظر کنیم، قرآن وحی است و در آن اشتباهی راه ندارد.
گاهی ممکن است با مطالعه قرآن، مسائلی که در دانشها مطرح نیست، بهدست آوریم. این نیز گونهای از مرجعیت علمی قرآن است.
تفاوت استنطاق با استخراج یا استنباط: گاهی به نگاه علوم قرآنی به قرآن مینگریم، یعنی از بیرون چیزی را به قرآن عرضه میکنیم، به این، استنطاق میگویند و گاهی به خود قرآن مراجعه میکنیم و مسایل و پاسخها را ابتدا از خود قرآن میگیریم، به این، استخراج یا استنباط میگویند.
دکتر طوسی: از پیامدهای تجربه کردن پاسخهای برگرفته از قرآن این است که داور آخر تجربه است، چون تجربه باید فهم ما را تأیید کند.
حجتالاسلام بهمنی: اولا، همه دانشها تجربی نیست، در غرب دانشهای فراوانی شهودی و عرفانیاند. بخش زیادی از دانش علوم انسانی تفهمی است. ثانیا، اگر دادههای دینی بخواهد در علوم انسانی بیاید حتما تجربهپذیرند، ولی تجربه یا ملکی است یا ملکوتی. انسان فقط وابسته به ملک نیست. ریشه در ملکوت دارد. تجربه یا در دنیا است یا در آخرت. تمام وعده و وعیدها خبر از تجربه میدهد. تجربهای که مطرح شد و چگونگی آن، مرحله پس از مرجعیت قرآن است.
دکتر طوسی:چنانچه به عنوان یک مسلمان، معتقدید قرآن در همه امور از جمله علوم مرجعیت دارد، دیگر به تجربه نیازی نیست، چون پیشاپیش مرجعیت قرآن را پذیرفتهاید. اگر بگویید حتما به تجربه نیاز است دیگر مرجعیت قرآن زیر سوال میرود و آن سه مبنا برای مرجعیت قرآن در مورد کسی که به وحیانیت قرآن اعتقاد ندارد کفایت نمیکند.
حجتالاسلام دکتر لطفی: بهتر است معرفتشناسی را به سه مبنای ذکر شده اضافه کنیم. یکی از بحثهای معرفتشناسی مسئله اعتبار قرآن است. اساس علوم بر خطا و آزمون است و اصل در علوم این است که عقل و تجربه خطا میکند. آیا این بحث معرفتشناسی را چه به لحاظ فلسفی و چه به لحاظ کارکردی در حوزهی عمل میتوان به قرآن تعمیم داد؟ جواب منفی است، لذا اگر پاسخی از قرآن گرفتم که در عمل جواب نمیدهد به اولین چیزی که شک میکنم فهم خودم است، نه اعتبار قرآن.
دکتر طوسی: ما به وحیانیت قرآن معتقدیم، ولی پس از عرضه سوال به قرآن و استنطاق قرآن، از کجا بفهمیم که فهم ما درست است؟
حجتالاسلام دکتر لطفی: در بحث اعتبار، گاهی دنبال حجیت هستیم و گاهی دنبال واقعیت، ولی در دانش دنبال حجیت هستیم. حجیت در دانش هنگامی پیدا میشود که آزمایش و تجربه شود. حجت در فهم قرآن هنگامی پیدا میشود که فهم با روش و قواعد تفسیری حاصل گردد.
حجتالاسلام بهمنی: موضوع حجیت در اعتباریات است، نه دانش توصیفی.
دکتر طوسی: پس از پذیرش تعریف مرجعیت و مبانی یادشده، میخواهیم به گزارههای علمی مدیریت برسیم. از کجا بفهمیم قرآن مرجع در مدیریت است؟
حجتالاسلام دکتر لطفی: برای اعتبارسنجی در هردو حوزه علوم انسانی و علوم تجربی، اولا باید منطق استنباط (فرایندی که طی شده و به این پاسخ رسیده) صحیح باشد. ثانیا در تست بیرونی جواب بدهد، به عبارت دیگر در عمل برای بشر مفید باشد و مشکل و مسئلهای را حل کند.
در علمی که مبتنی بر وحی تولید میشود اینگونه است از طریق عرضه، نظر قرآن را میگیریم. با شکلگیری گزارهها، علم مبتنی بر قرآن تولید میشود. در پاسخها مربوط به حوزه نظری، باید منطق استنباط صحیح باشد و در پاسخهای مربوط به عمل، باید در عمل تست شود و جواب بدهد. مثال: یکی از مشکلات مدیریتی اینکه هر کسی پست و مقامی میگیرد، تغییر میکند. این مسئله را میشود با الهام از آیه «كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى» (علق: 6-7) برطرف کرد. میتوان از این آیه نظریهسازی کرد. باید در قدرت سازمانی تدابیری اندیشیده شود که مسئولان احساس استغنا نکند. اگر چنین احساسی در هر سطحی بهوجود آمد، در همان سطح طغیان را درپی خواهد داشت.
حجتالاسلام بهمنی: اگر یک داده علّی و معلولی قرآنی بود و در عمل نتیجه نداد، باید در سازوکاری که در اجرا ساختهایم شک کنیم و آن را تغییر داده و اصلاح کنیم.
حجتالاسلام دکتر لطفی: از نظر مبنای روششناختی، قرآن یک مجموعه واحد و منسجم است، لذا در مرجعیت علمی قرآن توجه به اصل نظاممندی و یکپارچگی مجموعه معرفت لازم است. اگر به قرآن نگاه سیستمی نداشته باشیم و فقط یک یا چند آیه را بنگیرم احتمال دارد به جواب ناصواب برسیم. (سیستم: به اجزا به صورت مستقل نگاه نشود، بلکه به اجزا با توجه با تعامل با بقیه اجزا نگاه شود)
مطلبی را برای اولین بار درباره قرائت قرن مطرح میکنم. میتوانیم قرائت قرآن را در سطوح مختلف داشته باشیم. 1. قرائت قرآن برای خودمان؛ 2. قرائت قرآن برای توده مردم (وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ اسراء:106)؛ 3. قرائت قرآن برای یک متخصص و دانشمند؛ 4. قرائت قرآن بر دانش علوم اسلامی بر متخصص علم (این نه استنطاق شهید صدر است و نه استخراج و استنباطی که گفتیم). در کارگروه مرجعیت علمی قرآن باید سطح چهارم از قرائت را پیگرفت. پس یکی از راههای کشف و اثبات قلمرو مرجعیت علمی از همین قرائت قرآن است.
شایان توجه است که همه اصطلاحات در قرآن نیامده است، مثل اصطلاح استنطاق شهید صدر که ایشان جعل اصطلاح کرده و جامعه علمی پذیرفته است.
مرجعیت علمی قرآن را میتوان با توجه به مخاطبان، به دو سطح تفکیک کرد. 1. درون دینی. مخاطب کسانیاند که مبانی را پذیرفتهاند. 2. برون دینی. مخاطب کسانیاند که مبانی را قبول ندارند و نگاهشان به قرآن فقط به عنوان یک متن است.
در موضوع مرجعیت علمی قرآن با چندین چالش روبهرو هستیم: 1. ایهام و اتهام یا ابتلا به تفسیر بهرای. 2. فقدان دانش و تخصص، مخصوصا در روششناسی. 3. سطحیگری و تعجیل. 4. عدم تمحض. چند طرح و پژوهش را همزمان اجرا کردن. 5. تفاوت دانش و قرآن در نوع رویکرد. رویکرد دانش جزئنگری و رویکرد قرآن کلینگری. میخواهیم آن کلی برای این جزئی مرجع باشد. 6. چالش روشی. مثلا انسانشناسی ما فلسفی و انسانشناسی آنها فرهنگی.
آموزههای قرآن معطوف به رفتار و اندیشه است و آموزهای رفتاری متأثر از آموزه اندیشه است.
مسئلهسازی برای علم. مثلا اگر از قرآن گزارههای مدیریتی روشمند ـ که در دانش امروزی نیامده است ـ استنباط کنیم و یا پاسخ مسئله مدیریتی که تاکنون در دانش مدیریتی وجود نداشته، در قرآن بیابیم، آنها جزء اسانید اعجاز مدیریتی قرآن خواهد بود.
چرا باید قرآن در حوزه دانش مدیریت مرجع علمی باشد؟ مدیریت
دانشی برای اداره انسان و جامعه است؛ این، همان فلسفه وحیانی است. منتها دانش
مدیریت فقط به ظاهر و ماده توجه دارد، ولی تفسیر قرآن فراتر از ماده و دنیا است،
به حیات معنوی و اخروی توجه دارد و آن دو را به هم پیوسته میداند.