به همت کارگروه مرجعیت علمی قرآن
مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین بهروزی لک (بخش اول)
حضار : بهروزی لک، یوسفیمقدّم، عیسینیا و موسوی عبادی
زمان برگزاری: اردیبهشت 98
تعریف مرجعیّت علمی قرآن
بهروزیلک: برای مرجعیت علمی قرآن شش یا هفت تعریف ارائه شده است از قبیل:
1. قرآن کریم کتابی علمی برای شناخت مسائل زندگی میباشد، چون «هُدىً لِلْمُتَّقينَ» (بقره: 2) است. طبق این تعریف، قرآن مرجعیت برای عمل خواهد بود، نه علم.
2. قرآن مرجع برای احکام شرعی است. این معنا به آیات الأحکام مربوط میشود و مراد، مرجعیت فقهی است. به همین صورت میتوان از مرجعیت اخلاقی و... صحبت کرد.
3. قرآن مرجع علمی برای تمدنسازی است. (این سه تعریف بنابر نگاه درجه یک به قرآن است)
4. قرآن برای علوم مرجعیت علمی دارد، یعنی منبعی برای اصلاح علوم رایج مثل جامعهشناسی، روانشناسی، علم اخلاق، اخلاق و جهتدهی به آنها است. (این تعریف بنابر نگاه درجه دو به قرآن است)[1]
عنوان مرجعیّت قرآن برای علوم دو پهلو است، هم میتواند با نگاه درجه یک باشد هم درجه دو. برای مثال اگر مرجعیّت قرآن نسبت به فقه را اینگونه در نظر بگیریم که درصدد بررسی آیات الاحکام و استخراج احکام از قرآن هستیم در این صورت مرجعیت قرآن به معنای منبع استدلال و نگاه درجه یک خواهد بود، ولی اگر مرجعیّت قرآن کریم را برای کلیّت علم فقه در نظر بگیریم، نه آیات الأحکام، دیگر نه منبع استدلال خواهد بود و نه نگاه درجه یک. شبیه اینکه گاهی دیدگاه قرآن را درباره موضوع مشخصی بررسی میکنیم، این میشود تفسیر موضوعی و نگاه درجه یک. و گاهی میخواهیم چگونگی انجام و فعّالیّت علوم را از قرآن استخراج کنیم، در این صورت دیگر، دیگر تفسیر موضوعی و نگاه درجه یک نخواهد بود.
تفسیر علمی که برخی ارائه میدهند، نگاه درجه یک است، چون موضوعات و گزارههایی را از علوم در نظر میگیرند و درصدر بررسی نظر قرآن درباره آن هستند. پس تفسیر علمی قرآن به معنایی از مرجعیّت علمی قرآن کریم متفاوت است.
اگر بخواهیم یک علمی با ساختار منظّم (موضوع، روش، مسائل و...) داشته باشم، این منظومه و هندسه یک دانش میشود. اگر بخواهیم از چیستی مرجعیّت قرآن برای این دانش ـ اعمّ از انسانی و اسلامی ـ سخن بگوییم، میتوانیم از مرجعیّت علمی قرآن صحبت کنیم. مرجعیّت قرآن در تولید، ایجاد، گسترش و بسط علوم شناختهشدهی منظّم یا رشتههای علمی غیر از تفسیر علمی است.
یوسفیمقدم: در عنوان اصطلاح مرجعیّت علمی، بحث علوم مطرح است و بحث درجه یک و دو وجود ندارد.
مرجعیّت علمی اعمّ از علوم انسانی و علوم اسلامی مانند فقه، کلام، فلسفه و... است.
قرآن در مرجعیّت علمی، از چند جهت میتواند نسبت به علوم نظر داشته باشد؛ هدفگزاری، مبانی و مسائل علوم. در برخی علوم ممکن است در هرسه جهت باشد، مانند علم فقه، در برخی علوم در دو جهت نخست، ولی در همه علوم در هدفگزاری.
تفسیر علمی پس از مشخص کردن قلمرو مرجعیّت علمی است؛ اگر معتقد بودیم که قرآن در هر علوم انسانی و اسلامی نظر دارد، قلمرو را توسعه دادهایم. پس از تثبیت مبانی و مبادی علوم سراغ تفسیر قرآن کریم میرویم، یعنی یک مسئله یا یک نظری از علم را بر قرآن عرضه یا از قرآن استخراج نظریه میکنیم.
معتقدم تفسیر علمی قرآن در رتبه متأخّر از بحث مفهومشناسی و مرجعیّت علمی قرآن و بحث قلمرو علمی است.
بهروزیلک: این نیز نگاه درجه یک میشود. مثلاً در علوم سیاسی از چگونگی توزیع قدرت سیاسی بحث میشود؟ اگر همین را بر قرآن عرضه کردیم، تفسیر موضوعی درجه یک میشود، چون یک این مسئله است.
اگر مراد از مرجعیّت علمی قرآن، اعتبار و تأثیرگذاری قرآن بر دانشهای بشری باشد، میشود به یک معنا گفت مرجعیّت علمی قرآن؛ امّا اگر بخواهیم دیدگاهشناسی قرآن کریم انجام بدهیم مثلا دیدگاه مستقیم قرآن را مثلا درباره وجود فلک یا سبع سماوات بهدست آوریم، دیگر مرجعیّت علمی قرآن نخواهد بود، بلکه تفسیر موضوعی خواهد بود.
یوسفیمقدم: در علوم اسلامی و انسانی، در قرآن دو نوع مرجعیّت علمی قابل تصوّر است؛ یکی منبع بودن قرآن، دیگری مرجع امضاء بودن قرآن. مثلاً در جامعهشناسی یا دانش سیاسی، گاهی کلّ جهانبینی و بحثهای مبانی دانش جامعهشناسی و آنچه که وجود دارد به قرآن عرضه میکنیم، این عرضه برای امضا گرفتن است.
بهروزیلک: یعنی قرآن منبع و مرجع.
وقتی میخواهیم از
مرجعیّت علمی قرآن صحبت کنیم، مراد خود قرآن نیست، مراد دانشهای بشری ـ مثل روانشناسی
اسلامی، جامعهشناسی اسلامی، علم سیاست اسلامی ـ است. اگر به جای اسلامی گفتیم:
علم سیاست قرآنی، غیر از تفسیر سیاسی قرآن خواهد بود. اگر بخواهیم یک علم سیاسی ملهم،
یا برگرفته از قرآن باشد، مرجعیّت علمی قرآن طرحشدنی است. پس مرجعیّت علمی قرآن،
به معنای مرجعیّت قرآن برای دانشهاست. در این صورت منبع با مرجع تفاوت خواهد
داشت.
در تطبیق موضوع، اگر باور داشتیم دانشهای سکولار وجود دارد[2] که میخواهیم آنها را قرآنیزه کنیم، برای این کار باید لوازم خاصّش را بهخدمت بگیریم و نیازمند یک دستگاه چهارچوب نظری هستیم برای چگونگی تأثیر قرآن بر آن علم؛ در این صورت بحث از مرجعیّت علمی قرآن روی بحث اسلامیسازی علوم میرود، یعنی چگونه میتوانیم علوم موجود را اسلامیسازی و به معنای دقیقتر قرآنیسازی کنیم؟ خروجی چنین چیزی تفسیر نخواهد بود، بلکه علمی قرآنی یا سازگار با قرآن خواهد بود. پیشنهاد من اینکه مراد از مرجعیّت علمی قرآن را این بدانیم که چگونه از اثر قرآن به عنوان یک منبع در ساختن و ارزیابی علوم استفاده کنیم. البته مرجعیت گاهی پیشینی است و گاهی پسینی. پیسنی در قرآنیسازی علم موجود است، مانند قرآنسازی جامعهشناسی سیاسی سکولار. برخی این را ارزیابی مینامند. پیشینی در صورتی است که هنوز علمی در مبانی شکل نگرفته است. مانند دانش آیندهپژوهی که در حال تکوّن است. از قرآن، مبانی، روش و اهداف آن را استخراج میکنیم.
عیسینیا: نخست لازم است مفهوم سه واژه مرجعیت، علمی و قرآن مشخص شود.
دو اینکه چرا به سمت مرجعیت قرآن در جامعهی اسلامی میرویم؟
سوم اینکه معیار تشخیص علمی دینی از غیردینی چیست؟
چهارم در هر دانشی چهار چیز هست، روش، مبانی، موضوع و مسائل. باید مشخص کرد که هر دانشی در هر یک از چهار مورد چه مقدار از قرآن بهره برده است و جایگاه تجربه و دیگر منابع کجاست؟
اینکه میگویید: قرآن را مرجع علوم، اعمّ از علوم انسانی یا غیرانسانی قرار میدهیم، آن دیگر شما چیست؟ یعنی چه چیزی را نفی میکنید یا چه چیزی نتوانسته مرجع علوم انسانی باشد یا ناقص بوده و میخواهید بهواسطهی قرآن کامل یا تصحیح کنید یا کنار بریزید، چون به نظرتان توانایی ساپورت کردن ندارند.
آخرین نکته، این بحث حتماً به دور هرمونتیک میرسد؛ یعنی نگاه این دنیایی به قرآن و نگاه قرآن به این دنیا. این دور هرمونتیک میشود. با توجّه به اینکه بحثها در حوزهی نظری است، چطور میخواهید از آن عبور کنید؟
بهروزیلک: اگر علم سکولار قانونی را کشف کرده است، مانند نیتون که قانون جاذبه را کشف کرد، میخواهید بگویید آیا این قانون مورد امضای قرآن است یا نه؟ قرآن جاذبه را قبول دارد یا نه؟ این، بررسی تطبیقی دیدگاه قرآن در موضوعی خاص است، یعنی بررس اشکالهای دانشهای سکولار موجود، به مطالعات تطبیقی برمیگردد. گاهی بدون توجه به علوم موجود، میخواهیم یک علم منظّم قرآنی، متأثّر و ملهم از قرآن یا متلائم به قرآن داشته باشیم.
پیشنهاد: بگوییم مراد از مرجعیّت علمی قرآن این است که قرآن چه نسبتی با علوم بشری چه انسانی و چه طبیعی دارد و چگونه میتواند بر علوم بشری اثر بگذارد؟ هدف این نیست که علوم بشری غربی را با قرآن مقایسه بکنیم، تا مطالعه تطبیقی صورت گیرد. بلکه چگونه میتوانیم علم بشری یا علوم بشری سازگار و متلائم یا برگرفته از قرآن داشته باشیم، این میشود مرجعیّت علمی قرآن در ایجاد، داشتن و بهرهمندی از علوم بشری.
یوسفیمقدم: در صورت پذیرفتن مبنای آیت الله جوادی آملی در علوم اسلامی، دیگر علوم سکولار وجود نخواهند داشت، چون هرچه وجود دارد یا قول خدا است یا فعل خدا؛ دانشهای بشری فعل خداست.
بهروزیلک: آیت الله جوادی آملی دانش سکولار را انکار نمیکند، میگوید: علم فلسفه خنثی است، بقیهی علوم یا الهی هستند یا الحادی. هر علمی در مقام ثبوت، الهی است، ولی در مقام اثبات، فرق دارد.
نخستین مسئله، چگونگی جایگاه و تأثیر قرآن در ایجاد، داشتن و بهرهگیری از علوم بشری مبتنی و سازگار با قرآن است. در پاسخ به این پرسش، به دستگاهی برای تعیین الگوی علم دینی نیاز داریم. در اینجا اختلاف است. دین از دیدگاه آیت الله جوادی آملی اعمّ از عقل و نقل است، ولی قرآن فقط نقل است، چون وحی است. آیا اصلاً دین به معنای وحی و نقل میتواند در علم دخالت داشته باشد؟ افرادی مانند سروش و ملکیان آن را انکار میکنند.
براساس الگوی آیت الله جوادی آملی[3] با اندکی عملیاتیتر، علمی قرآنی است که قرآن در چند جهت در آن تأثیر گذاشته باشد: 1. در مبادی تصوّری و مبادی تصدیقی علوم؛ 2. در اعتبار روش و سنجش دادههای علوم؛ 3. در اهداف و کاربرد علوم. پس در قرآنی بودن یک علم، اینگونه نیست که حتما دیدگاه قرآن را درباره مسائل آن علم را بگیریم.
پیامبر اکرم آمده است تا اصر و اغلال را از دست و پای ما بردارد: «يَضَعُ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ» (اعراف: 157) اغلال فقط زنجیرهای آشکار نیست، سیطرهی دانشهای بشری نیز هست؛ این سیطرههای جامعهشناسی یا به تعبیر پسا مدلها: ساختاری. پیوسته باید تلاش کنیم تا این زنگارها و اغلال را باز کنیم تا بیشتر به حقیقت است برسیم. «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت: 69)
قرآن روش کسب معرفت و آسیبهای معرفت را گفته است؛ اگر بخواهیم دانشی سازگار با قرآن داشته باشیم باید به اغلال تحوّل مفاهیم ـ یا سیطرههای تاریخی بر مفاهیم ـ توجّه کنیم تا آنها را از دست و پای ذهنم خودمان بازکنیم.
تولید علم نیز از قرآن استفاده میشود. مثالا میخواهیم علم جامعهشناسی سیاسی قرآنی تولید کنیم. چگونگی رفتار سیاسی کنشگران را از قرآن استفاده میکنیم. رفتار سیاسی مانند رأیدادن. قرآن میفرماید: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ» (زمر: 9) از این آیه برای پاسخ به این پرسش استفاده میکنیم که آیا کنش سیاسی کنشگران در جامعه میتواند براساس مشارکت همگانی در اظهار نظر و رأیگیری باشد؟ این آیه به لحاظ معرفتی جایگاه افرادی که میدانند با جایگاه افرادی که نمیدانند مساوی نمیداند. پس در نظریه جامعهشناسی سیاسی نمیتوانیم از دموکراسی صحبت بکنم، چون دموکراسی مساوی بودن آگاهان و غیر آگاهان است.
گزارههای قرآنی درباره معرفت را کنار یکدیگر بگذاریم، مانند «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً» (اسراء: 85) ، «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا» (روم: 7)، «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (بقره: 30) به این نتیجه میرسیم که عقل، خودبسنده نیست؛ بنابراین، نظریهی جامعهشناسی سیاسی قرآنی نمیتواند با مردم سالاری به عنوان پدیدهی مثبت نگاه بکند.
[2] . دانش، یعنی آگاهیهای سازمان یافته و منظّم، اطراف یک موضوع.
[3] . دیدگاه آیت جوادی آملی: دینی بودن یک علم چند مرحله دارد؛ 1. مشابه موضوعی که محلّ بحث در دانشها است در قرآن هست یا نیست؛ 2. مبادی تصوّری و تصدیقی؛ 3. روششناسی؛ 4. غایات و کاربردها؛ 5. موضع قرآن در مسائل علم.